زندگی نامه ی صدام
آسمان ششم
مطالب ششم ابتدایی و اطلاعات علمی دیگر

 صدام ، همزاد فقر و خشونت :


صدام حسين در آوريل ۱۹۳۷ در يک روستای فقير به نام عوجه به دنيا آمد. در خانواده ای که گفته می شود خشونت بدوی و عربي در آن حرف آخر را می زد و تعصب قبيله ای تا اندرونی خانه ها نفوذ داشت. 

پدر صدام پيش از به دنيا آمدن او کشته و يا به نحوی ناپديد شده بود. مادر به همسری مردی ديگر درآمد. سرنوشت صدام تا ده سالگی به دست ناپدری خشن و پدربزرگ نامهربانش افتاده بود. آنها فقط به زبان شلاق و کتک با او سخن می گفتند. 

خانواده مادر نه تنها کمترين عطوفت و مهربانی را از صدام دريغ می داشت، بلکه او را برای کسب روزی هم زير فشار می گذاشت. ناپدری او را به زور دگنک به شبانی می فرستاد. پدربزرگ او را وا می داشت که در ايستگاه قطار تکريت، بر سر راه آهن بغداد به موصل، هندوانه بفروشد. 
 


معلم صدام ميگويد : هر روز صدام را ميديدم که به بيابان ميرفت و تيغ و خار و خاشاک جمع ميکرد و با آنکه دستانش خون آلود ميشود اينکار را ادامه ميداد . وي مي افزايد : من ابتدا فکر ميکردم که وي اين ها را براي فروش جمع ميکند اما وقتي يکبار تعقيبش کردم به صحنه عجيبي برخوردم
صدام تمام اين تيغ هائي را که جمع کرده بود به کنار جاده ميبرد و آنها را آتش ميزد و سپس يک ميله آهني در آتش ميگذاشت تا داغ شود . سپس هر الاغ ، گوسفند و حيواني که از آنجا عبور ميکرد را با اين ميله گداخته ميسوزاند و غش غش ميخنديد .

بالاخره صدام با عقده هايش بزرگ شد و حس کينه جويی و انتقام گيری در نهاد او شعله می کشيد. او در نهان به قهرمان قومش فکر می کرد : به سردار صلاح الدين که با فتوحات بيشمارش امت عرب را متحد کرد. 

صدام را در ده سالگی از تکريت به بغداد فرستادند. به نزد دايی اش ، " خيرالله طلفاح " يک افسر اخراجی که به خاطر گرايش های ناسيوناليستی افراطی از ارتش طرد شده بود. او را بايد پدر معنوی صدام دانست. او بود که مغز اين «بچه خيابان» را با افکار ناسيوناليستی شستشو داد. به او ياد داد که «نژاد عرب» از هر قوم و ملتی بالاتر است! و عرب بودن زشت نيست، دايی نزديک ترين راه را به سوی قدرت و سلطه جويی نشان داد: مبارزه سياسی. 



حزب بعث، ندای رستاخيز :

در اين روزگار «حزب بعث سوسياليست عرب» بيش از هر جريان ديگری ايده ناسيوناليسم عرب را در عراق نمايندگی می کرد. صدام هنوز بيست سال نداشت که به اين حزب پيوست. گرايش حزب به کاربرد زور در پيشبرد مقاصد سياسی، بی گمان با طبع و خوی خشن او سازگار بود. او پيرو وفادار حزب شد : برای حزب اعلاميه پخش می کرد ، يقه جر می داد ، عربده می کشيد و با مخالفان راست و چپ گلاويز می شد. 

حزب خانه واقعی او گشت. جايگزين خانواده ای شد که او از آن محروم مانده بود. حزب برای نخستين بار در زندگی اندوهبارش مزه پيروزی را به او چشاند. لذت غلبه بر ديگران را . حزب بر غرور جريحه دار او مرهم پاشيد. او اينک برای ضعف شخصيت و عقده هاي حقارت خود پوششی درخور يافته بود : قدرت سياسی

صدام جوان در کوى و برزن براى حزب اعلاميه پخش مى کرد، روزنامه مى فروخت و به طور خستگى ناپذير براى آرمان حزب، يعنى تشکيل "امت واحد عرب" دوندگی مى کرد. او به زودى از اعضای کادر فعال حزب شد و بيشتر اوقاتش در بغداد به شرکت در ميتينگ ها و جلسات حزبى مى گذشت. مبارزه سياسى براى او از درگيرى دايمى با مخالفان سياسى جدا نبود. مخالفان را "خائن" مى خواند، به آنها فحش مى داد، تهديدشان مى کرد، و از آنجا که زور بازویى به هم زده بود، با آنها دست به گريبان مى شد.
 


در ۱۴ ژوئيه ۱۹۵۸ سرانجام يک گروه شانزده نفرى از ارتشيان ناسيوناليست که خود را به پيروى از الگوى قيام مصر "افسران آزاد" مى خواندند، به نظام سلطنتى در عراق خاتمه دادند. بيشتر افراد خاندان سلطنتى به همراه نخست وزير مقتدر وقت، نورى السعيد، به طرز فجيعى به قتل رسيدند.

در عراق يک "شوراى فرماندهى انقلاب" به رهبرى ژنرال عبدالکريم قاسم قدرت را به دست گرفت. دولت انقلابى، دست کم در آغاز کار، وفادارى خود را به آزادى هاى دمکراتيک اعلام کرد

عناصر افراطى حزب مانند صدام حسين رفته رفته به اين نتيجه رسيدند که با مبارزه سياسى آرام و تبليغ مسالمت جويانه نمى توان به هدف اصلى حزب، يعنى کسب هرچه سريعتر قدرت سياسى، دست يافت. آنها بر آن شدند که ضعف حزب و نفوذ ناچيز آن را با اقدامات ضربتى و عمليات توطئه گرانه جبران کنند. 



صدام ، مدير باندهاي وحشت :

صدام حسين به زودى مهارت بى نظير خود را در سازماندهى باندهاى ضربت نشان داد. او نخست موافقت رهبرى حزب را با تشکيل يک بازوى ضربتى برای انجام عمليات مخفيانه عليه دشمنان حزب جلب نمود و سپس فعاليت عضوگيرى را شروع کرد. او خود با عده بيشمارى از بزن بهادرهای پايتخت ارتباط داشت. از سوى حزب به آنها پول و مقام داد و از آنها خواست که نيروى شرارت و خرابکارى خود را در راه حزب به کار اندازند.

بدين ترتيب دسته هاى چماقدار بعثى جولان خشونت بار خود را در خيابان هاى بغداد آغاز کردند. آنها خودسرانه "خائنان" را شناسایى و مجازات مى کردند. با زنجير و دشنه و چماق به گروه ها و چهره هاى سياسی مخالف حمله مى بردند. تجمعات سياسى و فرهنگى را به هم مى ريختند. به دفاتر روزنامه ها و سازمان هاى سياسى هجوم مى بردند. اعلاميه و پوستر گروه هاى سياسى را پاره مى کردند. دکه روزنامه فروش ها را به آتش مى کشيدند و.....

يک سالى پس از انقلاب، صدام حسين از ميدان مبارزه به پشت صحنه نقل مکان کرده بود. رهبران جاه طلب حزب تشکيلات مخفی را يکسره به دست او سپرده بودند و او خود را براى يک ضربه کارى آماده مى کرد. 



طراح ترور نخست وزير عبدالکريم قاسم :

صدام حسين و رفقای متعصب او در حزب بعث از روند رويدادها سخت ناراضی بودند. از نظر آنها قاسم به «اهداف انقلاب و آرمان ملت عرب» خيانت کرده بود. از نظر آنها به خاطر عدم قاطعيت قاسم بود که کمونيست ها در همه جا نفوذ کرده و آشکارا از «برتری اهداف بين المللی بر منافع ملی» سخن می گفتند. 

صدام طرح ترور قاسم را در حزب مطرح کرد و برای اجرای آن يک دسته مسلح تشکيل داد. 

روز هفتم اکتبر ۱۹۵۹ قاسم برای شرکت در مهمانی سفارت آلمان شرقی از اقامتگاه هميشگی خود در «وزارت دفاع» بيرون آمد. هنگامی که شورلت بزرگ و سفيد او از خيابان الرشيد می گذشت، چند جوان مسلح از کوچه ای به خيابان ريختند، ماشين «زعيم» را به رگبار بستند، و از کوچه روبرو پا به فرار گذاشتند. نگهبان قاسم در جا کشته شد، و خود او غرق در خون به کف ماشين افتاد. او هشت هفته بعد به سلامت از بيمارستان مرخص شد.
 


عبدالکريم قاسم هم اکنون از چهره هاي محبوب عراق است

اما در دوران زمامداری صدام حسين از اين ماجرا افسانه ای حماسی ساخته شد که سی سال تمام در اشعار و داستان ها و فيلم های بيشمار تکرار گشت

در کتابهای تاريخ مدارس عراق نقل کرده اند که :
صدام مغز متفکر اين «عمليات قهرمانانه» بود که با «درايت و شجاعت» آن را هدايت کرد. او پيشاپيش گروه به خيابان رسيد، راه بر ماشين قاسم بست و با نعره ای ماشين را مجبور به توقف کرد. پس از تيراندازی به ماشين، او بود که با تيراندازی های پراکنده راه خيابان را بند آورد، تا رفقايش بتوانند از محل حادثه بگريزند. به خاطر همين «فداکاری» بود که سرانجام تيری به پايش اصابت کرد.

صدام آخر از همه خيابان را ترک کرد. با گلوله ای در پا خود را به نخلستان رساند و در ساحل شرقی دجله به طرف شمال شروع به دويدن کرد. پس از چهار روز به حوالی تکريت رسيد. در نزديکی روستای «دور» در آب يخبندان شط شيرجه زد و شناکنان از رود گذشت. در کرانه روبرو با نيش چاقو گلوله را از پا بيرون کشيد و به طرف بيابان شام قدم برداشت. 

صدام حسين از راه سوريه به مصر رفت، که آن روزها ستاد اصلی ناسيوناليسم عرب به شمار می رفت. 

در زندگينامه رسمی صدام آمده است که او در رشته حقوق دانشگاه قاهره ثبت نام کرد و در کنار تحصيل مبارزات ملت عراق را در دستيابی به «آزادی» هدايت می کرد.

اما برخی از اهالی سالمند قاهره هنوز آن جوان عراقی را با اندام ورزيده و سبيل پرپشت به ياد می آورند، با «فعاليت های» درخشانش: از ولگردی و هرزگی در خيابان ها تا شرارت و کتک کاری در کافه ها... 
برخی از پژوهشگران از تماس های مشکوک او در اين دوران با محافل اطلاعاتی غرب نيز خبر داده اند...



کودتاي نخست وزير : 

قاسم که خود را "فرزند خلق" می خواند، هيچ تشکيلاتی نداشت. او خود را برتر از سازمان های سياسی و بی نياز از آنها می دانست. با خوش خيالی گمان می کرد که با تکيه بر حمايت توده مردم و ارتش بر همه دشمنان چيره خواهد شد. در سومين سال حکومت خود، با فخر و مباهات اعلام کرده بود که تا کنون ۲۹ توطئه کودتا را خنثی کرده است. معلوم نيست کودتای نظامی که سرانجام به سقوط او انجاميد، چندمين توطئه بود. 

صبح نهم فوريه ۱۹۶۳ مردم عراق با سرود رزمی "الله اکبر" از خواب بيدار شدند تا خبر کودتا را بشنوند و ساعتی بعد سر بريده "زعيم" را روی صفحه تلويزيون ببينند. مقاومت پراکنده مردم بی سلاح در برابر تانکهای ارتش چند ساعت بیشتر نپائيد.

رهبران اصلی کودتا که از درون زندان قاسم، کودتا را هدايت کرده بودند، دو افسر ارتش بودند: يک سرتيپ ناسيوناليست به نام عبدالسلام عارف و يک سرهنگ بعثی به نام احمد حسن البکر. بدين ترتيب ائتلافی از نيروهای ملی گرا به قدرت رسيد. 

رژيم کودتا کار خود را با سرکوب بيرحمانه هواداران عبدالکريم قاسم شروع کرد. در شهرهای بزرگ مانند بغداد، بصره، موصل و ديوانيه به معنای واقعی کلمه جوی خون راه افتاد: ظرف چند روز هزاران دمکرات، سوسياليست و کمونيست کشته شدند. گروه بيشماری به زندان "قصر النهايه" رهسپار شدند، سياهچال مخوفی که بازگشتی از آن وجود نداشت.



بازگشت صدام به بغداد :

سرنگونی عبدالکريم قاسم سرورانگيزترين خبری بود که صدام حسين در قاهره دريافت کرد. در عراق نه تنها حزب او به قدرت رسيده بود، بلکه بکر، يکی از دو فرمانده کودتا، خويشاوند و همشهری او بود. صدام بی درنگ راه بازگشت به ميهن را در پيش گرفت. در بغداد با دختر دايی خود، ساجده طلفاح، ازدواج کرد. از اين همسر او صاحب سه دختر و دو پسر شد.
 


حاکميت تازه در بغداد برای اين جوان جاه طلب ۲۶ ساله ميدان وسيعی بود. ماشين سرکوب و ترور با شدتی بی سابقه به کار افتاده بود. اهرم اصلی اين اعمال خشونت نيروهای شبه نظامی حزب بعث بودند به نام گارد ملی (الحرس القومی). صدام به زودی در رأس اين باندها قرار گرفت.

جوانان مسلح با فهرست های طولانی، شبانه به شکار مخالفان می رفتند. در ميان مردم عراق شايع شده بود که اين فهرست ها راعوامل سيا به دست کودتاگران رسانده بودند.

دوران ترس و نکبت عناصر "حرس قومی"، هفت ماه ادامه يافت. رئيس جمهور وقت عبدالسلام عارف که از قدرت روزافزون آنها به وحشت افتاده بود، در نوامبر ۱۹۶۳ با يک عمليات ضربتی به ترکتازی آنها پايان داد. مردم زجرکشيده نفس راحتی کشيدند.

بسياری از فعالان حزب بعث و به ويژه سران "گارد ملی" تحت تعقيب قرار گرفتند. صدام حسين يکی از آنها بود که دستگير شد و دو سالی را در زندان گذراند. 

صدام در سال ۱۹۶۶ از زندان گريخت و بی درنگ به سازماندهی مبارزه مخفيانه حزب بعث پرداخت. او اينک ستاره اصلی حزب بود که مهارت و کاردانی خود را در اجرای عمليات توطئه گرانه نشان داده بود. او با جديت نيروهای حزبی را برای نيل به هدف نهايی رهبری کرد: کسب انحصاری قدرت در عراق. رسيدن به اين هدف زياد طول نکشيد: در روز ۱۷ ژوئيه سال 1968 کودتای نظاميان بعثی پيروز شد و بکر به رياست جمهوری رسيد.

از فردای کودتا حزب بعث يک رژيم پليسی را به سر کار آورد، که ستون فقرات آن را دستگاه امنيتی می ساخت، و مرد اول اين دستگاه صدام حسين بود. او تنها ۳۱ سال داشت.
 



صدام حاکم مطلق عراق :

پس از کودتای نوامبر ۱۹۶۳ که به يکه تازی حزب بعث در عراق پايان داد، سران شکست خورده اين حزب يک انديشه بيشتر در سر نداشتند: بازگشت به قدرت به هر قيمتی.

صدام حسين که مسئول جوان و پرتوان شبکه زيرزمينی حزب بود، طی دو سال تشکيلات مخفی را فعال کرده، برای عمليات ضربتی آماده ساخته بود.

روز ۱۷ژوئيه ۱۹۶۸رژيم ميانه روی عبدالرحمن عارف با کودتای نظامی آرامی سقوط کرد؛ دو سرهنگ جاه طلب ارتش در رأس جريان بودند: عبدالرزاق نايف و ابراهيم داوود. حزب بعث به رهبری احمد حسن بکر از پس پرده جريان را هدايت می کرد.

حزب بعث در ظاهر از کودتای نظاميان حمايت می کرد، اما نيت واقعی بعثی ها استفاده ابزاری از کودتاگران برای رسيدن به هدف اصلی خود بود: کسب انحصاری حاکميت در عراق.

تنها دو هفته بعد از پيروزی شورش نظامی، يعنی در سی ام ژوئيه، بعثی ها عليه متحدان پيشين خود دست به کودتا زدند و آنها را از قدرت برکنار کردند. 

هدف بعث برقراری نظامی متمرکز و تمامت خواه بر پايه ايدئولوژی واحد، حزب واحد و رهبر واحد بود که در آن، تمام شئون جامعه بايد طبق مرام ناسيوناليستی حزب بعث اداره می شد.

احمد حسن بکر مقام رياست جمهوری را به عهده داشت اما ستون فقرات رژيم را شبکه مخفی حزب و دستگاه امنيتی آن می ساختند که صدام حسين جوان بر رأس آن قرار گرفته بود و روز به روز بر قدرت خود می افزود.

صدام حسين در دنبال کردن هدف خود برای قبضه کردن قدرت از حربه های کهن قبيله ای استفاده می کرد: گردآوری جمعی از اطرافيان وفادار و مورد اعتماد، توطئه عليه رقبا و حذف يا دور کردن آنها از پيرامون قدرت، نزديک شدن به مرکز قدرت و وابسته کردن رئيس جمهور به خود. 

صدام موفق شده بود گروه بيشماری از جوانان خشن و ماجراجوی قبايل زادگاه خود، تکريت را تربيت و متشکل کند و به تدريج در رأس مهمترين پست های امنيتی قرار دهد. او به هواداران متعصب و خشن خود چنين تلقين کرده بود که مقامات اداری و مدنی هيچ اهميتی در اداره کشور ندارند، و زمامداران واقعی کشور، مقامات امنيتی آن هستند.



سرکوب مخالفان و رقبا :

صالح مهدی عماش معاون بکر، قوی ترين رقيب صدام حسين و بزرگترين مانع در راه نقشه های جاه طلبانه او بود.

او يکی از مبارزان قديمی بود که در قدرت گيری حزب نقش مهمی ايفا کرده بود. صدام موفق شد بکر را به عماش بدبين سازد و او را با اشتغال به مأموريت های خارجی، از بغداد دور کند.

با کنار رفتن صالح مهدی عماش، صدام حسين معاون اول بکر شد و سالها بعد در سال 1982 سرانجام عوامل صدام عماش را به عراق فراخواندند و او را سر به نيست کردند.

در طول دهه ۱۹۷۰ صدام مهمترين رقبای خود را در حزب و دولت از ميان برداشت: عدنان خيرالله، ژنرال مقتدر حردان تکريتی، شفيق کمالی، عبدالکريم شيخلی، شاذل طاقه، عبدالکريم مصطفی نصرت و بسياری ديگر...

اوج تصفيه های خونين صدام در شامگاه هشتم اوت ۱۹۷۹ صورت گرفت که عوامل صدام برخی از برجسته ترين رجال حزب و دولت را سر بريدند.

صدام پس از پايان "عمليات" با خونسردی از کنار اجساد گذشت، با چکمه خونين به بالکن کاخ رياست جمهوری رفت تا برای جمعيتی که فرياد می زدند: "مرگ بر خائنان" دست تکان دهد.
 




آخرين گام : حذف البکر 

احمد حسن بکر که با صدام حسين بستگی فاميلی داشت، سياستمداری کم توان بود و خود را دربست به اراده صدام سپرده بود.

او هرچه بيشتر به صدام و دستگاه ترور او وابسته می شد تا اينکه سرانجام در سال ۱۹۷۹ صدام به مقام تشريفاتی او هم خاتمه داد و او را "به دليل ناتوانی جسمی" محترمانه از تمام مسئوليت هايش خلع کرد


آخرين نمونه از تصفيه های خونين صدام، قتل دو داماد او، صدام و حسين کامل بود که در فوريه ۱۹۹۶ به گونه ای فجيع و به همراه چند تن از بستگانشان کشتار شدند.

در اين سالها تنها چند تن انگشت شمار از سران حزب از تصفيه های خشونت بار صدام حسين در امان ماندند: طه ياسين رمضان (جزراوی)، عزت ابراهيم دوری، و علی حسن المجيد، معروف به علی شيميايی.



شبکه کنترل فراگير :

اهرم اصلی حکومت صدام دستگاه امنيتی کارآ و مجهزی بود که صدام بر فراز دولت و ارتش و حزب قرار داده بود؛ "مخابرات" در تمام زوايای جامعه نفوذ داشت و بر جزئی ترين امور شهروندان نظارت می کرد. 

صدام حسين حزب بعث را هم به زايده ای از سازمان امنيت تبديل کرد. بعضی از اعضای قديمی حزب بعث عراق عقيده دارند که اين حزب در زمان صدام حسين بيشتر به باندی مافيايی شباهت داشت تا به يک حزب سياسی. 

خط مشی سازمانهای امنيتی گوناگون در عراق که به طور متقابل يکديگر را زير نظر داشتند بر بدبينی مطلق شکل گرفته بود.

درون سازمان امنيت (مخابرات) شبکه های ويژه ای بود که عليه همکاران خود جاسوسی می کردند و به همين ترتيب، درون ارتش نيز واحدهای خاصی مانند گارد ملی، گارد جمهوری يا فدائيان صدام بود که فعاليت ارتشيان را زير نظر داشتند.



حکومت عشيره ای :

مشی اساسی صدام در اداره کشور بر اصول ساده قبيله ای استوار بود و او درست مثل رؤسای قبايل بر ملت عراق حکومت می کرد: تکيه بر پيوندهای عشيره ای، بی اعتمادی مطلق به بيگانگان، مهربان و سخاوتمند با دوستان، خشن و بيرحم با مخالفان.

صدام حسين بهترين عوامل خود را از عشاير سنی مذهب تکريت و پيرامون آن برگزيد که گفته می شود قساوت و خشونت و تعصب خونی در آنها ريشه دار است.

اين افراد برای رسيدن به مکنت و ثروت آماده هر جنايتی بودند و صدام آماده بود وفاداری آنها را با مزايای فراوان جبران کند.

اما مردم تيره روزی که صدام ۳۳ سال بر آنها ستم رانده و ثروتشان را چپاول کرده بود، سرانجام روز هشتم آوريل سال 2003 از بيغوله های خود سر بيرون آوردند، تا به چشم خود فرار "رهبر داهی امت عرب" را تماشا کنند و امروز نيز شاهد مرگ اين موجود خشن و خونخوار باشند
و اين است پايان کار ديکتاتورهاي تاريخ بشريت
 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:,
ارسال توسط علی توکلی

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 130
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1


مشاهده جدول کامل ليگ برتر ايران


جاوا اسكریپت

كد ماوس



کد متحرک کردن عنوان وب